(روضه حضرت مسلم(ع - رهرو ولایت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سلیمان میان پادشاهی و مال و دانش مخیّر شد، پس دانش را برگزید و با این انتخابش ، دانش و مال و پادشاهی به او بخشیده شد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
دوشنبه 89 آبان 24 , ساعت 7:40 صبح

روز شمار واقعه عاشورا

هشتم ذیحجه 60 هجری قمری

اینجا کوفه است و امروز، هشتم ذیحجه هزار و چندصد سال پیش است. ماه پایانی سال 60 هجری و 32 روز قبل از عاشورای سال .61 مسلم بن عقیل نماینده امام حسین(ع) چند روزی است که وارد شهر شده و تا امروز، نزدیک به 18هزار نفر از مردم کوفه با نایب امام زمان خویش بیعت کرده اند... امشب، اما کوفیان عهد می شکنند و مسلم در میانه میدان تنها می ماند. ابن زیاد، فرستاده یزیدبن معاویه شایع کرده است که سپاه عظیمی از شام به حمایت او و برای سرکوب مسلم و هوادارانش، پای در رکاب عازم کوفه اند - چیزی شبیه تهدید سران فتنه به حمله نظامی قریب الوقوع آمریکا- جارچیان حکومت اموی دوره افتاده اند و به مردم کوفه توصیه می کنند برای در امان ماندن از حمله سپاه شام و منجنیق های آتشبار، باید از یاری مسلم بن عقیل دست بردارند و با ابن زیاد که فرستاده و سرسپرده یزید است دست بیعت بدهند- باز هم شبیه عملیات روانی فتنه گران 88 که تنها راه پیشگیری از حمله نظامی به ایران را رویکرد مردم به سرسپردگان آمریکا می دانستند و موسوی و کروبی و خاتمی را آدرس می دادند- چه شباهت عجیبی و چه عبرت انگیز!
اینجا کوفه است! هزار و چندصد سال قبل. مسلم بن عقیل تنها مانده است. از سپاه پاسداران و ارتش اسلامی و خیل عظیم جان برکفان بسیجی و توده های میلیونی مردم با بصیرت ایران و حماس و حزب الله لبنان و... هم خبری نیست. آن روز اگر اینان بودند که به قول امام راحلمان(ره) ماجرا آنگونه ورق نمی خورد که خورد و پایان داستان مسلم آنگونه می شد که این روزها شد.
فردا، آشنای غریب کوفه و هانی بن عروه را که میزبان نایب امام(ع) بود بر بام دارالعماره گردن می زنند و پیکرهای مطهر آنان را در کوچه های کوفه بر زمین می کشند... و کوفه پرخروش دیروز، بی اعتنا و خاموش فقط به نظاره ایستاده است. شاید مسلم بن عقیل در واپسین دقایق قبل از شهادت به یاد سخن امیر مومنان(ع) افتاده بود که «روزی از رسول خدا(ص) پرسیدم، آیا عقیل را دوست می دارید؟ و حضرت در پاسخ فرمود؛ آری! به خدا سوگند او را دوچندان دوست دارم، خودش را و پدرش ابوطالب را و فرزندش مسلم را که در حمایت از فرزندت حسین(ع) به شهادت می رسد. اهل ایمان در سوگ او می گریند و فرشتگان بر او درود می فرستند».
عهدشکنی مردم آن روز کوفه اما، همه از دنیاپرستی آنان ریشه نمی گرفت و ترس از سپاه خیالی شام تمامی ماجرا نبود. پای عوامل دیگری نیز در میان بود، بارها خطرناک تر و گمراه کننده تر. آلودگی شماری از خواص و موقعیت ناشناسی و بی بصیرتی شماری دیگر و صد البته برخی از خواص چون مسلم بن عوسجه و حبیب بن مظاهر نیز آن عهد را که با خدای خویش بسته بودند، لبیک گویان به میقات بردند و در رکاب مولایشان ایستادند و پای فشردند و جان سپردند.
ماجرا، اگرچه پردامنه است و گفتنی های آن بسیار ولی در این مختصر به دو نمونه از خواص آن روزگار اشاره می رود؛ شریح قاضی از شمار خواص آلوده و از میان خواص موقعیت ناشناس، یکی چون جناب سلیمان بن صرد خزائی. او، هرچند آن روزها در تشخیص موقعیت به خطا رفته بود ولی عاقبتی خوش داشت و با برپایی نهضت توابین به خونخواهی شهدای کربلا برخاست و سرانجام در این راه به شهادت رسید و اما...
الف: «هانی بن عروه» از بزرگان شیعه است. او از یاران رسول خدا(ص) و مردی شجاع، دانشمند و مورد احترام همگان است. مسلم بن عقیل بعد از ورود ابن زیاد به کوفه، از خانه مختار که در آن آشکارا ساکن بود به خانه هانی نقل مکان کرد. ابن زیاد با حیله و ترفند از ماجرا باخبر شد و هانی را به دارالعماره فراخوانده و تحت شکنجه های سخت قرار داد. قوم هانی که از طولانی شدن غیبت وی نگران شده بودند با شمشیرهای آخته دارالعماره را به محاصره درآورده و هانی را طلب کردند. وحشت بر قصر حکومتی کوفه سایه افکند. ابن زیاد می دانست که قوم هانی شجاع و پرشمارند و اگر به دارالعماره یورش آورند بساط حاکمیت فرستاده یزید برچیده خواهد شد، راه مقابله با شمشیر بسته بود...
ساعتی بعد، قوم هانی بن عروه، بی آن که بزرگ قبیله خویش را از چنگ ابن زیاد رهانیده و یا او را دیده باشند، به خانه و کاشانه خود بازگشتند. تعجب آور است؟ نه... شریح قاضی به دستور ابن زیاد بر بام دارالعماره رفته و در حالی که هانی با چهره خون آلود زیر شکنجه بود به قوم وی اطمینان داده بود که هانی میهمان گرامی ابن زیاد است و با او به گفت وگوی دوستانه نشسته است! و قوم هانی به گفته شریح اعتماد کرده بودند. چرا...؟! به این علت که شریح را با سابقه قبلی او که قاضی دوران حضرت امیر علیه السلام بود، می شناختند و نمی دانستند شریح با بدره های زر و املاک و مستغلاتی که از ابن زیاد به رشوه گرفته، تغییر ماهیت داده است و از گذشته خویش فقط یک تابلوی دروغین روی دست گرفته و با آن دین فروشی می کند. اگر قوم هانی می دانستند که «میزان حال فعلی افراد است» فریب تابلوی شریح را نمی خوردند و همین اندازه که می دیدند شریح مورد وثوق و اعتماد ابن زیاد است و زبان حاکمان شام به کام دارد، در هویت او تردید می کردند و خیلی زود به هویت واقعی او پی می بردند. کاش می دانستند، تابلوهایی نظیر، قاضی دوران حضرت امیر(ع)، نخست وزیر دوران جنگ، نماینده حضرت امام(ره) در حج و بنیاد شهید، نمایندگی امام خمینی(ره) در موسسه کیهان، حکم از امام برای دادستانی کل کشور و... فقط هنگامی ارزشمند است و می تواند ملاک اعتماد باشد که «حال فعلی» صاحبان این «عنوان »ها با آنچه بر «تابلوهای قبلی» آنان نقش بسته است، همخوانی و انطباق داشته باشد. در جریان فتنه 88 که «جنگ احزاب» بود و تمامی دشمنان ریز و درشت اسلام و انقلاب و امام و رهبری از داخل و خارج برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران به هم پیوسته بودند، وقتی مردم با بصیرت این مرز و بوم، سران فتنه را دیدند که سر بر آستان آمریکا و انگلیس و اسرائیل می سایند و زبان آنها را به کام گرفته اند، خیلی زودتر از آنچه دشمنان بیرونی تصور می کردند، هویت فرستادگان و برگزیدگان دشمن را شناخته و فریاد «شریح قاضی» ها را نه فقط به هیچ انگاشتند، بلکه با حضور ده ها میلیونی و بصیرت خویش، «چشم فتنه» را به قول حضرت امیر(ع) کور کردند.
ب: و اما، جناب سلیمان بن صرد خزائی- رحمه الله علیه- حال و هوای دیگری دارد. او از بزرگان و رهبران شیعیان عراق و از اصحاب و یاران نزدیک امیر المومنین(ع) و امام حسن(ع) بود و در بسیاری از میادین جهاد حضور داشت. سلیمان طلایه دار دعوت از امام حسین(ع) به کوفه بود، اما خود به هر علت- که در این وجیزه نمی گنجد- مسلم بن عقیل را یاری نکرد و در یاری امام حسین علیه السلام نیز کوتاهی کرد. سلیمان مورد وثوق مردم کوفه و همه مسلمانان بود. او بعد از ورود مسلم بن عقیل به کوفه با آن که می دانست مسلم فرستاده و نایب امام زمان اوست از یاری و حمایت مسلم خودداری کرد و در پاسخ به اعتراض افرادی نظیر مسلم بن عوسجه، حبیب بن مظاهر و مختاربن ابوعبید، گفت؛ منتظر ورود خود امام علیه السلام باقی می ماند! دقیقا همان بهانه ای که این روزها برخی از مدعیان دروغین انتظار ولی عصر(عج) بر زبان دارند و یا شماری از منتظران بی بصیرت به آن چنگ می زنند. سلیمان صرد باید می دانست که نمی توان مدعی پیروی از امام حسین(ع) و انتظار ورود ایشان بود، اما از بیعت و همراهی با نایب و فرستاده آن امام بزرگوار سر باز زد! این سرپیچی به گونه ای آشکار با آن ادعا مغایرت دارد و کسانی که از پیروی نایب امام زمان خویش سرپیچی می کنند، از فرمان مستقیم و بی واسطه امام(ع) نیز سر می پیچند و سلیمان بن صرد خزائی هم چنین بود و از حضور در کربلا و یاری امام حسین(ع) خودداری کرد! امروز هم در مقیاسی بسیار کوچکتر شاهد برخی از خواص هستیم که دشمنی و کینه توزی آشکار قدرت های استکباری و دنباله های داخلی آنها علیه اسلام و انقلاب و نایب امام زمان - ارواحناله الفداء- را می بینند ولی روزهای حادثه- نظیر فتنه 88- در صحنه حضور ندارند. ادعا می کنند که در انتظار امام عصر(عج) نشسته اند و نمی دانند در انتظار یوسف زهرا(س) باید ایستاد تا مصداق این آیه شریفه نبود که «رضوا بأن یکونوا مع الخوالف.... به همراهی با خانه نشینان راضی شدند و بر دل هاشان مهر نهاده شده، از این روی اهل تفقه نیستند».
به کوفه برگردیم، خودداری سلیمان از یاری مسلم بن عقیل، زبان ابن زیاد را به تخطئه مسلم در میان مردم دراز کرد. خناسان و حرامیان به ملت می گفتند؛ اگر مسلم برحق است و حسین بن علی(ع) به حق قیام کرده است، چرا شخصیت برجسته ای نظیر سلیمان بن صرد که از بزرگان شیعه و طلیعه دار دعوت از حسین(ع) است مسلم را یاری نمی کند؟! و بعدها که سلیمان بن صرد از حضور در کربلا نیز سر باز زد، به همین توهم علیه قیام اباعبدالله(ع) دامن می زدند.
خدا بر درجات امام راحل ما(ره) بیفزاید که می فرمود- و تاکید می کرد که با جرات می گوید- مردم زمان ما از مردم حجاز در دوران رسول خدا(ص) و مردم کوفه در دوران علی مرتضی(ع) برترند و چنین است که ترفندهای موثر آن روزهای دشمن در این روزها بی اثر است چرا که امروزه نگاه مردم به ولی امر و جلودار قافله است نه به خواص، از این روی، خواص آلوده و غافل اگرچه در مقایسه با آن روزها، بسیار اندک و کم شمارند ولی چنانچه بلغزند و پای از صراط مستقیم- خدای نخواسته- به عمد یا کم بصیرتی، بیرون بگذارند، جماعت را با خود نمی لغزانند، بلکه خود رفوزه شده و سقوط می کنند.
جناب سلیمان صرد خزائی، اما، آنگونه که اشاره شد، به خطای خود - هرچند دیرهنگام- پی برد و با شهادت خویش نام نیکی از خود به یادگار گذاشت. سلیمان اجازه سوءاستفاده بیشتر از خطای خویش را به حرامیان نداد... و خدای مهربان عاقبت همه- مخصوصا مدعیان- را ختم به خیر فرماید تا در آوردگاه این روزها که در دو سوی آن تمامی اسلام و تمامی کفر به تخاصم رو در روی هم ایستاده اند تماشاچی نباشند و به بهانه این که از فلان ماجرا- به حق- دل خوشی ندارند و یا به فلان موضوع- باز هم بر فرض صحت نظرشان- اعتراض دارند، از حضور آشکار در جبهه حق باز نمانند. امروز، راه میانه ای نیست، فماذا بعدالحق الاالضلال...
نویسنده: حسین شریعتمداری



لیست کل یادداشت های این وبلاگ